بهار که آمد و برفها آب شدند
280,000ریال
تَنگ غروب یکی از روزهای سرد پاییزی اواخر آذر ماه است، نگاهم دور دستها را شکار میکند، خورشید، مانند یک سینی بزرگ مسین، در حال افول است.
موجود در انبار
توضیحات
تَنگ غروب یکی از روزهای سرد پاییزی اواخر آذر ماه است، نگاهم دور دست ها را شکار می کند، خورشید، مانند یک سینی بزرگ مسین، در حال افول است، افقِ سرخ شهر، غمگنانه بی رنگ تر می شود، پرندگانی که هنوز موفق به جمع آوری دانه نشدهاند، از حنجره¬های کوچک خود صداهای نگران کننده ای خارج کرده و با پرش های نامنظم همراه با دلهره، به این شاخه و آن شاخه می-پرند، صدای کلاغها، فضا را پُر کرده است… و من تنهایی را در آغوش گرفته و خاطرات تلخ و شیرین گذشته را مرور می کنم و با “خود”م نجوا میکنم، آیا جهان صاحبی دارد؟ آیا پس از مرگ، جهان دیگری وجود دارد؟ جهان برای چه خلق شده است؟ آنچه را که انجام میدهیم، جبری است؟ یا اختیاری؟ آیا خود، سرنوشتمان را رقم میزنیم؟ یا جای دیگری رقم خورده است؟
*نویسنده: سیدمحمدرضا دربندی
* ناشر: دفتر نشر فرهنگ ا سلامی
* سال نشر: ۱۴۰۰
* نوبت چاپ: ۲
* شمارگان: ۱۰۰۰
* قطــع: رقعی
* تعداد صفحات: ۱۱۱
* نـوع جلـد: شومیز
* شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۳۰۷۹۶۶
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.