خشکش می زند. صورتش گُر می گیرد. دستهایش شروع می کنند به لرزیدن. هیچ فکرش را هم نمی کرد طالبها به «مسجد موی مبارک» شک کنند. به سرعت، سمت عبداللّه می رود و دستش را می کشد و پشت مقبرۀ موی مبارک می نشیند. می خواهد …
خشکش می زند. صورتش گُر می گیرد. دستهایش شروع می کنند به لرزیدن. هیچ فکرش را هم نمی کرد طالبها به «مسجد موی مبارک» شک کنند. به سرعت، سمت عبداللّه می رود و دستش را می کشد و پشت مقبرۀ موی مبارک می نشیند. می خواهد …
خشکش می زند. صورتش گُر می گیرد. دستهایش شروع می کنند به لرزیدن. هیچ فکرش را هم نمی کرد طالبها به «مسجد موی مبارک» شک کنند. به سرعت، سمت عبداللّه می رود و دستش را می کشد و پشت مقبرۀ موی مبارک می نشیند. می خواهد فرار کند؛ ولی دیگر فرصتی برای این کار نیست. صداها واضحتر می شوند. کسانی از اسب پایین می آیند و به در مسجد نزدیکتر می شوند. مبارکه دلش می خواهد زمان ایستا شود. به عبداللّه نگاه می کند که رنگ به رخسار ندارد. مبارکه انگشت اشارهاش را روی بینیاش می گذارد تا به او بفهماند که چیزی نگوید.
نویسندگان: امیرحسین روح نیا و دیگران
شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۳۰۴۵۲۱