دو کودک با کنجکاوی به شتر، مردم و پیامبر چشم دوختند. شتر اینطرف و آنطرف را نگاه می کرد و به راه رفتنش ادامه میداد….
دو کودک با کنجکاوی به شتر، مردم و پیامبر چشم دوختند. شتر اینطرف و آنطرف را نگاه می کرد و به راه رفتنش ادامه میداد….
دو کودک با کنجکاوی به شتر، مردم و پیامبر چشم دوختند. شتر اینطرف و آنطرف را نگاه می کرد و به راه رفتنش ادامه میداد.
فرصت خوبی بود. شاید پرنده بخت و شادی، روی شانههای من می نشست. چرا من انتخاب شتر نباشم؟ اما نه، من زمین خشک و بیثمری بودم. زمینی مثل من را که میخواست؟
نویسنده: مهناز فتاحی
شابک: ۹۷۸۹۶۴۴۷۶۴۳۲۵