کتاب خاتم «یک قدم مانده به خورشید» با صدای معصومه علیزاده

چشمانم کم کم به تاریکی می رفت. چرا نبودند؟ چرا هر چه قدر می رفتم راه طولانی تر می شد؟ صداهایــی در سـرم می پیچید: «زود باش. دیر شده. تو هیچ وقت راه را پیدا نخواهی کرد.» بقچه ام را روی زمین انداختم و صورتم را در آن فرو بردم. پاهایم زیر شن داغ، می سوختند…

 

خرید کتاب

 

دفتر نشر فرهنگ اسلامیکتاب خاتممعصومه علیزادهیک قدم مانده به خورشید
Comments (0)
Add Comment