با مهربانی لبخند زد و گفت: «آمدم به تو و دوستانت خسته نباشید بگویم. آفرین به شما موریانههای باوفا و مهربان! تاریخ همیشه شما را به خاطر خواهد داشت… شما باعث شدید ما پیروز شویم…»
پیامبر رفت و من ایستادم و از پشت سر، دور شدنش را نگاه کردم. من خوشبختترین موریانه دنیا بودم.